جدول جو
جدول جو

معنی خواب امن - جستجوی لغت در جدول جو

خواب امن
(خوا / خا بِ اَ)
مقابل خواب کلفت. (آنندراج). خواب راحت:
کمین گاه است خواب امن سیلاب حوادث را
دل بیدار را وحشت ز مأمن بیش می گردد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خواب امن
خواب آرام خواب خوش
تصویری از خواب امن
تصویر خواب امن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی کسی که در خواب ملهم شود و از جانب پیشوایان دین مطلبی به او الهام شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواب نامه
تصویر خواب نامه
کتابی که در تعبیر خواب نوشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
نام نهری بوده است. نهر خوابدان. منبع این رود از جویکان است و نواحی نوبنجان را آب دهد و پس رو به جلارچان رود با نهر شیرین آمیخته گردد و در دریا افتد. (فارسنامۀ ابن البلخی). رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 225 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ اُ دَ)
خواب رفتن. بخواب رفتن. خفتن، بیحس شدن. خدر شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بخواب مصنوعی درآمدن. هیپنوتیز شدن
لغت نامه دهخدا
(بَ دی دَ)
خواب گرفتن کسی را:
از اندیشه آن شب نیامدش خواب
از اسفندیارش گرفته شتاب.
فردوسی.
تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو
تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده ست.
سعدی.
پری پیکر بتی کز سحر چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش.
سعدی.
- به خواب کسی آمدن، برؤیای کسی آمدن. دیده شدن در رؤیا و خواب کسی: شب بعد از وفاتش پدرم بخوابم آمد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ / مِ زَ دَ / دِ)
خواب بیننده. رؤیابیننده. آنکه خواب می بیند:
زآنکه انسان در غنا طاغی شود
همچو پیل خواب بین یاغی شود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خامَ / مِ)
لباس خواب. (ناظم الاطباء). پیراهن بلند که گاه خواب پوشند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ بُ گَ تَ)
خواب کردن. بخواب بردن. کنایه از فریب دادن:
زره برهای از زهر آب داده
زره پوشان کین را خواب داده.
نظامی.
خضر راهت گر کنند از راهزن غافل مباش
درخور بیداری اینجا خواب غفلت میدهد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لَتُ کَ دَ)
خواب آلوده بودن. خوابناک بودن، خوابیدن. خفتن. خواب کردن:
تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست
خواب راحت میزند در چنگل شهباز من.
صائب (از آنندراج).
خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان
پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند.
حسین ثنائی (از آنندراج).
آفت کم است میوۀ شاخ بلند را
منصور خواب خوش به سر دار میزند.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ دَ / دِ)
چیزی که بخواب آید. حوادثی یا واقعیتهایی که در خواب برؤیای شخصی می آید. نموده در خواب. به رؤیا آمده
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا مَ / مِ)
کتابی که در آن تعبیر خوابها نوشته شده است. خوابنامج. خواب گزارنامه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب بین
تصویر خواب بین
رویا بیننده، خواب بیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب شدن
تصویر خواب شدن
بخواب فرورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب نامه
تصویر خواب نامه
کتاب یا رساله تعبیر خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب نما
تصویر خواب نما
کسی که در خواب به او الهام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب نما
تصویر خواب نما
((~. نَ))
الهام شدن چیزی در خواب
فرهنگ فارسی معین