نام نهری بوده است. نهر خوابدان. منبع این رود از جویکان است و نواحی نوبنجان را آب دهد و پس رو به جلارچان رود با نهر شیرین آمیخته گردد و در دریا افتد. (فارسنامۀ ابن البلخی). رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 225 شود
نام نهری بوده است. نهر خوابدان. منبع این رود از جویکان است و نواحی نوبنجان را آب دهد و پس رو به جلارچان رود با نهر شیرین آمیخته گردد و در دریا افتد. (فارسنامۀ ابن البلخی). رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 225 شود
خواب گرفتن کسی را: از اندیشه آن شب نیامدش خواب از اسفندیارش گرفته شتاب. فردوسی. تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده ست. سعدی. پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد خواب در چشمان من دوش. سعدی. - به خواب کسی آمدن، برؤیای کسی آمدن. دیده شدن در رؤیا و خواب کسی: شب بعد از وفاتش پدرم بخوابم آمد. (یادداشت بخط مؤلف)
خواب گرفتن کسی را: از اندیشه آن شب نیامدش خواب از اسفندیارش گرفته شتاب. فردوسی. تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده ست. سعدی. پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد خواب در چشمان من دوش. سعدی. - به خواب کسی آمدن، برؤیای کسی آمدن. دیده شدن در رؤیا و خواب کسی: شب بعد از وفاتش پدرم بخوابم آمد. (یادداشت بخط مؤلف)
خواب آلوده بودن. خوابناک بودن، خوابیدن. خفتن. خواب کردن: تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست خواب راحت میزند در چنگل شهباز من. صائب (از آنندراج). خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند. حسین ثنائی (از آنندراج). آفت کم است میوۀ شاخ بلند را منصور خواب خوش به سر دار میزند. واله (از آنندراج)
خواب آلوده بودن. خوابناک بودن، خوابیدن. خفتن. خواب کردن: تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست خواب راحت میزند در چنگل شهباز من. صائب (از آنندراج). خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند. حسین ثنائی (از آنندراج). آفت کم است میوۀ شاخ بلند را منصور خواب خوش به سر دار میزند. واله (از آنندراج)